شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش ۲۷۸
رواق / Ravaq - Een podcast door فرزآن

«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۷۸مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش که تا يک دم بياسايم ز دنيا و شر و شورشسماط دهر دونپرور ندارد شهد آسايش مذاق حرص و آز ای دل بشوی از تلخ و از شورشبياور می که نتوان شد ز مکر آسمان ايمن به لعب زهرهی چنگی و مريخ سلحشورشبيا تا در می صافیت راز دهر بنمايم به شرط آن که ننمایی به کجطبعان دلکورش کمند صيد بهرامی بيفکن جام جم بردار که من پيمودم اين صحرا نه بهرام است و نه گورش نظر کردن به درويشان منافی بزرگی نيست سليمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش کمان ابروی جانان نمیپيچد سر از حافظ وليکن خنده میآيد بدين بازوی بیزورشSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations