چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش ۲۸۰

رواق / Ravaq - Een podcast door فرزآن

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۲۸۰مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلنچو برشکست صبا زلف عنبرافشانش به هر شکسته که پيوست تازه شد جانش کجاست همنفسی تا (که شرح غصه دهم) به شرح عرضه دهمکه دل چه می‌کشد از روزگار هجرانش؟ زمانه از ورق گل مثال روی تو (ساخت) بست ولی ز شرم تو در غنچه کرد پنهانش تو خفته‌ای (جُسته‌ای) (بسی شدیم) و (بدین سفینه) نشد عشق را کرانه پديد تبارک الله از اين ره که نيست پايانشبرید باد صبا نامه‌ای که برد به دوستز خون دیده‌ی ما بود مهر عنوانش جمال کعبه مگر عذر رهروان خواهد که جان زنده‌دلان سوخت در بيابانش بدين شکسته بيت‌الحزن که می‌آرد نشان يوسف دل از چه زنخدانش؟ بگيرم آن سر زلف و به دست خواجه دهم که سوخت حافظ بی‌دل ز مکر و دستانشSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations