ای رخت چون خلد و بعلت سلسبیل ۳۰۸

رواق / Ravaq - Een podcast door فرزآن

«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۳۰۸فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتای رخت چون/ خلد و لعلت/ سلسبيلسلسبيلت کرده جان و دل سبيل سبزپوشان خطت بر گرد لب همچو مورانند (حورانند) گرد سلسبيل ناوک چشم تو در هر گوشه‌ای همچو من افتاده دارد صد قتيل يا رب اين آتش که در جان من است سرد کن زان سان که کردی بر خليل من نمی‌يابم مجال ای دوستان گر چه دارد او جمالی بس جميل پای ما لنگ است و منزل دوردست دست ما کوتاه و خرما بر نخيلیا مکش بر چهره نیل عاشقییا فروبر جامه‌ی تقوا به نیلحسن این نظم از بیان مستغنی‌ استبر فروغ خور نجوید کس دلیلمعجز است این شعر یا سحر حلال؟هاتف آورد این سخن یا جبرئیل؟عقل در حسنش نمی‌یابد بدلطبع در لطفش نمی‌بیند بدیل حافظ از سرپنجه‌ی عشق نگار همچو مور افتاده زیر پای پيل شاه عالم را بقا و عز و ناز باد و هر چيزی که باشد زين قبيلSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations