دیباچه_شاهنامه__گشایش_دریچه_ای_به_جهان_بینی_فردوسی_و_رازهای_خرد_و_آفرینش
Tales of the Shahnameh ---- بزم شاهنامه - Een podcast door Tales of the Shahnameh ---- بزم شاهنامه

Categorieën:
آغاز سخن و ستایش خداوند
فردوسی شاهنامه را با نام «خداوند جان و خرد» آغاز میکند؛ این عبارت نشان میدهد که در جهانبینی او، جان و خرد بنیاد هستیاند. در ستایشنامهی نخست، بر یگانگی خداوند و ناتوانی اندیشه در درک ذات او تأکید میشود. فردوسی که گرایشی معتزلی دارد، خداوند را نادیدنی با چشم سر میداند. خرد وسیلهی شناخت است، اما در برابر کنه حقیقت الهی ناتوان میماند.
به روایت فردوسی، یزدان از نیستی، هستی را پدید آورد:
عناصر نخستین: نخست چهار عنصر آتش، باد، آب و خاک آفریده شدند.
افلاک و ستارگان: سپس افلاک، دوازده برج و هفت فلک پدید آمدند که زمین را دربر گرفتند و گردش شب و روز را رقم زدند.
زمین و گیاهان: کوهها برآمدند، آبها روان شدند و گیاهان سر برآوردند.
جانوران: پس از گیاهان، جانوران پدید آمدند؛ آنان خوراک و خواب دارند اما بیخرد و بیزباناند.
انسان: سرانجام انسان با قامت راست و خرد و هوش آفریده شد. او فرمانروای دد و دام و کلید رازهای آفرینش گشت.
فردوسی آسمان را «چرخ کبود» از یاقوت سرخ میداند. خورشید، گوهری فروزنده است که هر بامداد همچون سپری زرین از مشرق برمیآید و روشنایی روز از اوست. ماه چراغ شبهای تاریک است که از هلال باریک تا بدر کامل میرسد و سپس رو به کاستی میگذارد.
شاهنامه ابومنصوری: کتابی کهن و بزرگ بود که داستانهای پراکندهی موبدان را گرد آورد.
ابومنصور عبدالرزاق: سردار دلیر و دهقاننژاد که فرمان تدوین این کتاب را داد.
ابومنصور معمری: موبد خردمند که روایتها را جمعآوری کرد و شاهنامه ابومنصوری را نوشت.
این اثر منبع اصلی فردوسی شد.
پیش از فردوسی، شاعری جوان به نام دقیقی کوشید شاهنامه را به نظم درآورد. او زبانی روان و طبعی گشاده داشت و نزدیک به هزار بیت سرود. اما به سبب «خوی بد» و درگیر شدن با بدیها، به دست بندهاش کشته شد و کارش ناتمام ماند.
پس از ناکامی دقیقی، فردوسی بیمناک از گذر عمر خود، تصمیم گرفت شاهنامه را به نظم درآورد. در این راه، دوستی ناشناس اما مهربان منابع پهلوی را در اختیارش نهاد و او را به ادامهی کار دلگرم کرد.
فردوسی از حمایت امیرک منصور یاد میکند؛ جوانی پهلواننژاد، روشنروان و خردمند. او همچون «سیبی تازه» از شاعر پاسداری میکرد و دشمنان را از او دور میساخت. فردوسی بخشش و کرم او را بیمانند میداند، چنانکه خود کرم زیباییاش را از او گرفته است. اما سرانجام، امیرک به دست «نهنگان مردمکشان» کشته شد. پیشتر سفارش کرده بود که فردوسی شاهنامه را به پادشاهان بسپارد.
فردوسی: حکیم توس، خردگرا اما آگاه به محدودیت خرد در برابر ذات خداوند.
یزدان: آفرینندهی جان و خرد، سرچشمهی عدل و نیکی.
ابومنصور عبدالرزاق: سردار دلیر و پژوهندهی روزگار باستان.
ابومنصور معمری: موبدی دانشمند و گردآورندهی داستانها.
دقیقی: شاعر جوانی که آغازگر نظم شاهنامه شد اما ناتمام ماند.
دوست مهربان فردوسی: یاری ناشناس که منابع پهلوی را در اختیار او گذاشت.
امیرک منصور: حامی جوانمرد فردوسی که پشتیبان او در سرایش شاهنامه بود.