فرّه و فرجام: استوره جمشید

Tales of the Shahnameh ---- بزم شاهنامه - Een podcast door Tales of the Shahnameh ---- بزم شاهنامه

Categorieën:

جمشید: از شکوه تا سقوطجمشید (اوستایی: Yima Xšaēta، به معنای «یمه درخشان») یکی از برجسته‌ترین چهره‌های اساطیری ایران و از شاهان نامدار سلسله‌ی پیشدادی است. در اوستا و متون پهلوی از او با شکوه و عظمت یاد می‌شود و در شاهنامه فردوسی نیز به عنوان پادشاهی فرهمند معرفی می‌گردد. پدر او در روایت شاهنامه تهمورث دیوبند و در اوستا ویونگهان دانسته شده است. دوران پادشاهی جمشید نزد ایرانیان به مثابه «عصر زرین» و روزگار شادی و پیشرفت شناخته می‌شود.شاهنامه دوران فرمانروایی جمشید را در شش بخش پنجاه‌ساله توصیف می‌کند. در نخستین دوره، او ابزارهای جنگی چون زره، جوشن و خفتان را ابداع کرد. در پنجاه‌سال دوم، پوشاک از کتان، ابریشم و خز را به مردم آموخت. در گام بعد، جامعه را به چهار طبقه سامان داد:کاتوزیان: موبدان و روحانیان،نیساریان: جنگاوران و سپاهیان،بسودیان: کشاورزان و برزگران،اَهو‌توخشیان: پیشه‌وران و صنعتگران.او سپس به ساختن بناها و کاخ‌ها پرداخت و هنر معماری و عمران را گسترش داد. در دوره‌های بعدی، فلزات و جواهرات را از دل زمین بیرون آورد و عطرها و بوهای خوش را به مردم شناساند. جمشید همچنین پزشکی را به مردم آموخت و برای نخستین بار کشتی ساخت تا تجارت و دریانوردی رونق گیرد. این دستاوردها چنان گسترده بود که نام او در اسطوره‌ها به عنوان بنیان‌گذار تمدن انسانی جاودانه شد.یکی از مهم‌ترین میراث‌های جمشید، برپایی جشن نوروز است. روایت فردوسی چنین است که جمشید پس از تکمیل دستاوردهایش تختی زرین ساخت و در روز نخست فروردین بر آن نشست. دیوان تخت او را به آسمان بردند و مردم آن روز را «روز نو» نامیدند. از آن زمان تا امروز، نوروز به یادگار جمشید در فرهنگ ایرانی پایدار مانده است. حتی بیرونی در آثارالباقیه نوروز را یادآور پیروزی جمشید بر سرمای اهریمنی دانسته و ریشه‌های آیین‌های نوروزی مانند هفت‌سین را به آن نسبت داده است.اما همین شکوه، سرانجام او را گرفتار غرور کرد. جمشید که خود را برتر از همه می‌دید، به جای سپاس از یزدان، دعوی خدایی نمود و گفت: «منم با فره ایزدی، شهریار و موبد جهان». این ناسپاسی موجب شد که فرّه ایزدی، یعنی نیروی مشروعیت و فروغ الهی، از او جدا شود. در اوستا آمده است که خورنه سه بار به شکل پرنده‌ای از جمشید گریخت. از دست رفتن فرّه، آغاز زوال پادشاهی او بود.با سقوط فرّه، کشور دچار آشوب شد و ضحاک تازی، یا همان اژی‌دهاک اوستایی، قدرت گرفت. جمشید یک سده آواره بود تا سرانجام در چین به دست ضحاک گرفتار شد و با ارّه کشته گردید. این پایان تراژیک، سرگذشت پادشاهی بود که روزگاری نماد پیشرفت و آبادانی به شمار می‌رفت.منابع ایرانی و اسلامی درباره گناه اصلی جمشید اختلاف دارند. برخی او را به خوراندن گوشت و شکستن حرمت آیین‌ها متهم کرده‌اند و برخی به ادعای خدایی. در متونی مانند کوش‌نامه، او یزدان‌پرست تا پایان عمر معرفی می‌شود و گناهی متوجه او دانسته نمی‌شود. این تفاوت روایات نشان می‌دهد که اسطوره جمشید طی قرون بازآفرینی و دگرگونی یافته است.پژوهشگران تطبیقی، جمشید را با پرومتئوس یونانی هم‌سنخ دانسته‌اند: هر دو برای انسان‌ها تمدن و پیشرفت آوردند؛ جمشید با کشاورزی، صنعت و پزشکی، و پرومتئوس با هدیه‌ی آتش. اما هر دو به سبب نافرمانی یا غرور گرفتار مجازات شدند.با وجود سقوط، جمشید در فرهنگ ایران نماد شکوه و شهریاری آرمانی باقی مانده است. حتی تخت جمشید هخامنشیان، به سبب عظمت و شکوهش، به او منسوب شد. یاد او در ادبیات فارسی با ترکیباتی چون «جم‌جاه» و «جم اقتدار» زنده است. سرگذشت او هشدار جاودانی درباره پیامدهای غرور و ناسپاسی است؛ و در عین حال، نشانی از آرمان انسانی برای ساختن جهانی آباد و روشن.دستاوردها و اصلاحاتنوروز، یادگار جاویدانغرور و از دست دادن فرّه ایزدیفرجام تلخروایت‌های گوناگونجمشید و پرومتئوسمیراث جاودان

Visit the podcast's native language site